- نویسنده : ویکی مدیکال
- ۰۴ آذر ۱۴۰۲
- کد خبر 14844
- 649 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
فهرست مطلب
ماریان باخمایر (۳ ژوئن ۱۹۵۰ – ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۶) یک زن اهل غرب آلمان بود که کلاوس گرابوسکی را به قتل رساند.
باخمایر در تاریخ ۶ نوامبر ۱۹۸۱ به نامی معروف در تاریخ جرم و جنایت تبدیل شد، زمانی که در دادگاه لوبک، خود عدالت را به دست گرفت و کلاوس گرابوسکی، قاتل دختر ۷ ساله اش، آنا باخمایر، را به قتل رساند.
باخمایر، که در ۳ ژوئن ۱۹۵۰ در سارستد به دنیا آمده بود، زندگی نسبتا معمولی و نامعلومی را سپری کرده بود تا زمانی که آن روز سرنوشت ساز و گریبانگیر برای او در راه بود. او که یک مادر مجرد بود، پس از قتل دخترش آنا که توسط گرابوسکی، که قبلا به اتهام آزار کودک محکوم شده بود، کشته شده بود، ناامید شده بود.
آنا باخمایر چگونه به قتل رسید ؟
در تاریخ ۵ مه ۱۹۸۰، هنگامی که آنا هفت سال داشت، با مادرش دعوا کرد و تصمیم گرفت که به مدرسه نرود. در این روز او توسط کلاوس گرابوسکی، یک قصاب ۳۵ ساله که قبلاً آنا او را برای بازی با گربههایش میدید، ربوده شد. او آنا را برای چند ساعت در خانهاش نگه داشت، از او سوء استفاده جنسی کرد و در نهایت با یک جفت جوراب زنانه نامزدش او را خفه کرد. بر اساس گزارش دادستان، او سپس دخترک را با طناب بست و او را در یک جعبه قرار داد که جعبه را بر لبهی یک کانال گذاشت. نامزد گرابوسکی سپس او را به پلیس گزارش کرد.
گرابوسکی یک مجرم جنسی محکوم بود و قبلاً به اتهام سوء استفاده جنسی از دو دختر محکوم شده بود. در سال ۱۹۷۶، او داوطلبانه به عقیم سازی شیمیایی رضایت داد، اگرچه بعداً افشا شد که او در پی درمان هورمونی برای تلاش برای معکوس کردن عقیم سازی بود. زمانی که دستگیر شد، گرابوسکی اعلام کرد که آنا میخواست به مادرش بگوید که او از او سوء استفاده کرده است تا از او پول بگیرد. او گفت که ترس از بازگشت به زندان او را وادار به کشتن او کرد.
دلیل شهرت ماریان باخمایر چه بود ؟
باخمایر در روز دادگاه گرابوسکی با اسلحه برتا که به داخل دادگاه برده بود، گرابوسکی، قاتل مورد نظر را به چندین شلیک متوالی در پشتش، در برابر دیدگان حاضرین او را به قتل رساند. این حادثه تکان دهنده نه تنها آلمان را متلاطم کرد، بلکه در سطح جهانی مباحث زیادی را درخصوص عدالت و دفاع از خود ایجاد کرد. این موضوع یک بحث جهانی را آغاز کرد: آیا عدالت خود ساخته در شرایط خاصی، که بسیار شدید و افراطی هستند، قابل توجیه است یا خیر؟
در یک شب، ماریان باخمایر نمونه خودساخته عدالت شد. با این حال، تلاش های او برای توجیه کردن اقدام خود با عواقب قانونی شدیدی روبرو بود. او به شش سال زندان به جرم قتل و نگهداری غیر قانونی سلاح محکوم شد ،بعدها بدلیل “استرس فوق العاده عاطفی” مجازات او کاهش یافت.
با این حال، علی رغم اقدام معروف او، ماریان باخمایر خود را قهرمان نمی دانست بلکه کار خود را اقدام ناامیدانه ای از یک مادر متأسف می دانست. پس از آزاد شدن از زندان، او زندگی نسبتاً ساکتی را، دور از افق روشن، تا مرگ او براثر سرطان در سال ۱۹۹۶ تجربه کرد.
امروزه، داستان ماریان باخمایر حالت های هیجانی و بحث های عدالت و خود دفاع را ایجاد می کند و از آن به عنوان بخشی از بحث های اجتماعی قانونی مهم در سطح جهانی نگاه می کنند. زندگی او سوالاتی در مورد عدالت، کارکرد قانون، و حدود و مرزهایی را که شخص در حالت فشار و ناراحتی عمیم و در صدد انتقام ممکن است بپیماید، مطرح می کند. سفر عجیب او از مادری متأسف به یک زن انتقامجوی، داستانی دلخراش است که هنوز هم می تواند در بحث ها و مذاکرات قانونی و اخلاقی اثرگذار باشد.
ماریان باخمایر نماد خشم , سوگ و انتقام
با شنیدن داستان ماریان باخمایر، بسیاری از افراد میتوانند فشار روانی و اجتماعی ناشی از مرگ ناگهانی یک فرزند را درک کنند. او نمایانگر خشم، انتقام و سوگ عمیقی بود که یک مادر ممکن است تجربه کند.
او به عدالت جریمه خود را پرداخت کرد و به عنوان یک مادری که به طور قابل فهم به دنبال دادخواهی برای دخترش بود، در بسیاری از جوامع مورد توجه قرار گرفت. باخمایر که خود را به عنوان قربانی میدید، حتی پس از صدور حکم قانونی، چالشهایی را که با آن روبرو بود را بیان کرد. اعترافات او هنگام محاکمه حالت تراژیک و انضباط شدهای داشت، موجب شد تا خیلیها احساس همدردی و همراهی نسبت به حالت وی کنند، صرفنظر از آنکه عمل او قانونی بود.
در نهایت، داستان ماریان باخمایر ما را به فکر فرا میکشد دربارهی حالتهایی بسیار نادر که انسانها احساس میکنند که برای برقراری عدالت باید خود به عمل بپردازند. ویژگیهای مادری که در روز ناگهانی قرار است به یک قاتل تبدیل شود، بازتابی است از میزان مأموریتهایی که انسانها ممکن است برای حفاظت از فرزندان خود احساس کنند. او سمبلی از تأثیرات متقابل عدالت عامه و عدالت خود جوش است، در حالی که همچنان بحثهایی دربارهی چگونگی پاسخ دادن به چنین حوادثی را ایجاد میکند.
روایت باخمایر یکی از آن داستانها است که با قدرت مرور زمان تبدیل به یک افسانهی ابدی میشود – یک سرگذشت که به خاطر تأثیر عمیق و پیچیدگیهای متنوع آن، همواره در ذهن قرار میگیرد و چالشبرانگیز میماند.
https://wikimedical.ir/?p=14844